آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

ماجراهای آنیتا

من و عسل

من عسل رو خیلی دوست دارم و بعد از اسم خودم که نصفه میگم آنی اولین کسی که بلد شدم اسمشو بگم عسله البته اولش میگفتم عش اما حالا میگم عشل تو این هفته یک روز من و مامان از صبح رفتیم خونه عسل اینا اولش عسل خواب بود و من انقدر رفتم جلوی اتقس و عشل عشل کردم که بیدار شد اولش همه چیز خوب بود ولی کم کم با اینکه ما دو تا همدیگه رو خیلی دوست داریم ولی همش با هم دعوامون میشد آخه هرچی اون می خواست منم می خواستم هرچی هم که من می خواستم اونم می خواست خلاصه یکمی دعوا می شد ولی با پادرمیونی مامان ها صلح برقرار میشد کلی هم با هم بازی کردیم و اتاق عسل رو ترکوندیم عصر هم بابایی من اومد و به اتفاق دایی اینا رفتیم خیابون میرزای شیرازی چون الان نزدیک کری...
27 آذر 1393
1